بهاریه


مانده تا برف زمین آب شود.
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.
ناتمام است درخت.
زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوک از افق درک حیات.
مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سمبوسه و عید.
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمه ام.
مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد.
پس چه باید بکنم
من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمه ام؟
بهتر آن است که برخیزیم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم.

سهراب سپهری

انتظار


 زیر باران انتظار تو را می کشم چتری روی سرم نیست!می خواهم انتظار آمدنت را با تعداد قطره های باران شماره کنم...نمیدانم تو چه وقت می آیی یا باران چه وقت به پایان می رسه؟هر وقت چلچله ها برایت نغمه دلتنگی خواندند،هر وقت خواستی دیوار را ازمیان دیدارهایمان برداری،بیا...ملالی نیست حتی اگر سالها زیر باران بمانم! نه از بوی یاس باران خورده سیر می شوم و نه از عطر چمنزاری که باران غبار از آن ربوده است ونه از انتظار و نه از شمردن قطره های باران !من تا آخرین فصل باران منتظرت می مانم... زودتر بیا...(اللهم عجل لولیک الفرج)


متن از یاسین کرد