بهاریه
مانده تا برف زمین آب شود.مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.ناتمام است درخت.زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در بادو فروغ تر چشم حشراتو طلوع سر غوک از افق درک حیات.مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سمبوسه و عید.در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی داردو نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برفتشنه زمزمه ام.مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد.پس چه باید بکنممن که در لخت ترین موسم بی چهچه سالتشنه زمزمه ام؟بهتر آن است که برخیزیمرنگ را بردارمروی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم.
سهراب سپهری
سهراب سپهری
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۱/۰۱ ساعت 14:46 توسط جامعی
|