فلسفه در دام ایدوئولوژی
سلام خدمت دوستان و همکلاسى های عزيز و محترم.
چند وقتی هست که تو فضای وبلاگ يه جو مساعد برای تبادل دونستنى ها و داشته ها حاکم شده که واقعا جا داره از دوستانی که برای ايجاد اين فضا تلاش و شروع به معرفی کتابهای ارزنده ای کردن تشکر و قدر دانی کنم.
يکی از دوستان ترم بالايی که واقعا افتخار دوستی با ايشون رو دارم به من پيشنهاد مطالعه کتابی رو دادن که واقعا ارزش مطالعه رو داره. نويسنده ی کتاب استاد رضا داوری اردکانی و به حق يه روشنفکر به تمام معنا هستن. در گوشه هايی از کتاب فلسفه در دام ايدئولوژی ایشون سعی درشناسوندن و تبيين ايدئولوژی غرب و مشخص کردن مرزها و غايت اون دارن و به توضيح و تفسير برخی از کليد واژه های رايج در رابطه با غرب مثل آزادی و چيستی مفهوم آزادی در غرب و چگونگی اقتباس نيازها و ملزومات از غرب و ... می پردازن.
ايشون با ديدى روشنفکرانه برخورد و لزوما غرب رو نفی نمی کنن. البته کتاب رو بتازگی شروع کردم و به غايت نرسوندم که بخوام بيشتر راجعه به اون توضيح بدم ، اما چيزی که تا اينجای کتاب به چشم می خوره و به نظر کل کتاب رو در بر می گيره يک نگاه فلسفی و بدور از غرضه ، نوع نگارش کتاب هم ساده و جذابه.
با هر نگرش و طرفدار هر ايدئولوژيی که باشيد کتاب شما رو نسبت به عقايدتون غافلگير مى کنه سخن طولانی شد حرفهام رو با چند جمله از مقدمه کتاب به آخر می برم.
وبر: پروتستان زمينه ی سرمايه داری است!
لوتر:تفکر را رها کنيد دانش از آن ماست!
نهيليسم آمده و با وعده به خانه رساندن عرفان می خواهد آن را در وادی خود يعنی برهوت رها سازد.نيست انگاری فعال صريح و کمتر به حيله متوسل ولی نيست انگاری غير فعال همه چيز را خراب و ورد زبانش اصلاح.
(از است بايد بيرون نمی آيد) از فلسفه ی هيوم است ولی برداشت غربيون از اين به اين منظور که اخلاق بر فلسفه بنا نمی شود از غرض ضد دين و معارف همسو با ايدئولوژی غرب است.
پوپر شهرتش را از کتاب (جامعه ی باز و دشمنانش) کسب او پشت سپر آزادی پنهان و به آراء افلاطون ، ارسطو ، هگل و هيدگر توهين و آن را تحريف کرده!
خدا...
خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود
یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!
شیرین و تلخ...
زولبیا و بامیه ی تلخ...
مادرش زولبیا دوست داشت و پدرش بامیه ...
نیم کیلو بامیه خرید و نیم کیلو زولبیا و رفت خانه ، کلید انداخت ، در را
باز کرد و رفت سمت آشپزخانه و وسایل سفره افطار را آماده کرد ، همه چیز را
سر جایش گذاشت ...زولبیا، بامیه ، پنیر، نان، سبزی و گردو...
نشست سر سفره ، دو قاب عکس را آورد !
یکی کنار زولبیا و دیگری کنار بامیه...
قدرشونو بدونیم...
نصیحت های شیخ بهائی