دیدگاه استاد مطهری نسبت به زن و مرد

زن ومرد دو ستاره اند در دو مدار مختلف و هر کدام باید در مدار و فلک خود حرکت کنند.

شرط اصلی سعادت هر یک از زن و مرد درحقیقت جامعه بشری این است که دو جنس و هر یک در مدار خویش به حرکت خود ادامه دهند.

آزادی و برابری آنها به یک اندازه است و این برابری آنگاه سود می بخشد که هیچ کدام ازمدار و مسیر طبیعی خویش خارج نگردند و آنچه در آن جامعه ناراحتی آفریده قیام بر ضد فرمان فطرت و طبیعت است نه چیز دیگر...

متن از : آقای کرد

زن...

در جامعه ما، زن به سرعت عوض می شود ؛ جبر زمان و دست دستگاه -هر دو- او را از "آنچه هست" دور می سازند و همه خصوصیات و ارزشهای قدیمش را از او میگیرند تا از او موجودی بسازند که "میخواهند"؛ و "می سازند" و می بینیم که "ساخته اند"!!...

ادامه نوشته

روز پدر و مرد مبارک!

      پدرم تنها موجودیه که باعث میشه بدون هیچ شکی بفهمم فرشته ها هم می تونن مرد باشن...

-دختر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت پدرته

دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهت آغوش گرم پدرته

دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که می تونی تو دستت بگیری

و دیگه از هیچی نترسی دستای گرم ومهربونه پدرته

هر کجای دنیا هم که باشی چه باشه چه نباشه

قویترین فرشته ی نگهبان پدرته

-عکس های زیبا از پدر و فرزند  - Wwww.TakPix.Com

گاه من بودم دلیل زخم تو            لیک می رنجم هنوز از اخم تو

        روز پدر و مرد رو به همه ی پدر های حال و آینده  تبریک میگم.


روز پدر مبارک...

به نام آنکه شعله ی عشق علی را در فانوس سینه ی پرمهر همه شیعیان جهان روشن نمود

میلاد با سعادت مولای متقیان امام علی(ع) و روز پدر مبارک

من نبودم وتو بودی بود شدم و تو تمام بودنت رو به پایم ریختی..حالا سالهاست که با بودنت زندگی میکنم..هر روز،هر لحظه،هرآن و دم به دم هستی ..ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت..ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را اعتراضها و درشتیهایم را،و هرآنچه را که آزارت داد..دستانت را می بوسم و پیشانیت را که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود..خاک پایت هستم تا هستی و به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم

متن از : آقای کرد

انسانیت

-خدایا تو می دانی که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است

چه زجری می کشد  آن کس که انسان است

و از احساس سرشار است...

"از مرگ نترسید

 از این بترسید

که وقتی زنده اید

چیزی در شما بمیرد

بنام انسانیت..."

                         متن از:جواهری

دعوت

این شعره یکی از بچه های خوش ذوق کلاسمونه حدس بزنید کیه و چرا این حدسو زدید!

آمد سراغم گفتم بعدا حالا کار دارم یار دارم

گفت باشه اما همیشه کار و یار من تو بوده ای

 گفت دلم برایت تنگ می شود گهگاهی نیم نگاهی

 گفتم باشه ساعت را کوک میکنم تا بیایم هرز گاهی 

 پاییز را فرستادی با برگهای خیزان

 برگ های  زرد و قرمز از درختان ریزان

گفت دلم برایت تنگ شده پژمرده شده

بیا دوری بس است بهانه تموم شده

گفتم نه پاییز من نشده من در بهارم

 علف زیر پایم کنار آبم توی گلستانم

باران را فرستاد با اشک های ریخته از دل سوخته

امد هق هق کنان برق زنان رنگین کمان

گفتم من که ندیدم خانه بودم در بسته بود

 باشد در را باز می کنم نتونستم محکم بسته بود

 بهار را فرستاد با خنده ی شکوفه غنچه ی گل شده

 سبد سبد چلچله آواز پرنده فرش بوقلمون پهن شده

گفت برایت از بهشت سوغاتی فرستادم

 من سرگرم تماشا بودم در میان سبزه وگل مستانه بودم

باد های گرم و سوزان آمد فصل خرما پزان آمد

گفت جای من دور از تو یک لحظه اش این است

 گفت زود تر بیا لحظه هایت رو به پایان است

 روز وصل یاران است گرنیایی آنجا سوزان است

 گفتم باشد می آیم باسر می آیم شتابان می آیم

گفت نه می افتی خسته می شوی زخمی می شوی

 گفت تو یک قدم یبا من آرام بسویت می آیم

گفتم باشد آرام آرام می آیم

تا که گفتم آرام آرام یعنی هرلحظه سوی او روان

 گفت گفتی آرام من شتا با ن می آیم دوان دوان می آیم

آمدی خوش آمدی بهشت را برایت آراستم

زمین و زمان را برای تو ساختم

 تو و دلت را برای خود و خانه ی خود ساختم.